بسم الله

نه آذر!؟

چقدر زیاد نبودم!

نه فاطمه؟!

فکر می کردم ته تهش چند ماه

نه حدود یکسال!

حالا شروع کنم؟

برای کی؟!

چرا؟

بذار اینجا مثل این چند ماه خاک بخوره

قلمم خشک شد وقتی دیدم گذشتم با حالم چقدر فرق داره!

از ترس آینده قلمم خشک شده.از ترس اینکه خودم نباشم!

پ.ن:

آن گاه از خودم ترسیدم

که وقتی باران گرفت

زیر چتر رفتم و ترسیدم از خیس شدن!

آن روز فهمیدم با باران غریبه شدم

با زمین قهر کرده ام

و دیگر خودم را دوست ندارم

حوالی شهریور

که از قضا باران می بارد

کوچه دلتنگی

پلاک صبر

هوای ۳۸ درجه دل گرفتن هم دارد

حوالی شهریور بارانی

باران ,خشک ,شهریور ,قلمم ,چقدر ,ترسیدم ,چند ماه ,قلمم خشک ,از ترس ,حوالی شهریور ,خیس شدن

مشخصات

تبلیغات

آخرین ارسال ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

دانلود کتاب کنترل کیفیت آماری مونتگومری همراه خلاصه جهادگران کارآفرین | کمیته امداد عسل راهنمای شبکه خبرنامه سینمای اکشن ایران تحلیلک wild bear weblog مهران موزیک فروشگاه ابزار شیخ علیشاهی اجاره ویلا - آپارتمان و سوییت در جزیره زیبای قشم